از آدمهایی که فقط در حال ناله» هستن خوشم نمیاد !
چون معتقدم #درد_واقعی میمونه درونت
و #هیچ_وقت نمیتونی به #هیچ_کس بگی !
اونی که هِی #میگه
درد رو دقیقا شدیدا عمیقا لمس نکرده”.
دردی ازت اسطوره میسازه که #عین_بتن تو وجودت حل شه .
بی صدا .
پ ن: به استثنا نویسنده ی این مطلب نیستم ولی نظر شخصیمه
#آنی
#دلساخته_های_آنی
همه ی مخلوقات خود را در حصار هایی محاط میکنند
حصار هایی نامرئی
یکی برای مراقبت از طعمه اش و دیگری برای مراقبت از عشق
روی صحبتم با دومیست
از عجایب خلقت
دایره ای میسازد و معشوقه هایش را در آن جای میدهد
چه بسا رفتارش با آنها متفاوت از دیگران نباشد
اما
جور دیگری دوست میداردشان
چشمها و لب ها و خطواتشان در ذهنش نقش بسته اند
با اخمشان فرو میریزد و با خنده شان دلش غنج میرود
و اما امان از آن روزی که معشوقه های بیخبر، خراشی چه بسا کوچک بر دلِ عاشقِ همیشه در سایه،بیندازند
روزهایش تیره و شب هایش تار به سانِ عصرِ جمعه های پاییزی
و انسانی که بی هیچ عملی خسته است
حال دلش آشوب
و مرور و مرور خراش او
و سکوت و سکوت برای او
از دردی که در وجودش رخنه کرده و تار و پود قلبش را بی نظم کرده
و معشوقی که به سانِ بافنده ای بی حوصله پیگیرِ تار و پود نیست.
نیمدانم گاهی شاید باید کمتر عاشق بود
اما راستش را بخواهی هیچگاه از عاشق، در جه ی عشق نخواه که عاجز است و زندگی اش تار موییست در میان قیچی دست تو
#آنی
http://delsakhteani.blog.ir/
#آنی رویـــــــــایش سوخــــــــت
و همانا حرف های خوانده نشده از چشمان ما که پشت تکست های مجازی یا لبخند های حقیقی نهان ماند ، رویای دخترک شش ساله ای برای عروسکش بود،که پیرزن خبیث همسایه کشیده ای روی گونه اش جای بوسه کاشت و فریاد سرکشید که داستان هایت با عروسکت افسانه هایی بیش نیستند و دخترکی که ذهنش از رویا خالی و سفید و سپس سیاه گشت و اشک هایش با بغضی که نفسی برای ندا نداشت سرازیر شد و
#آنی
#دلساخته_های_آنی
این موزیک حرف نداره،بسیار بسیار عالی،پیشنهاد میدم حتما گوش کنید
نمیرم عقب از زانیار و سیروان خسروی
دریافت
آهنگ دلم ، قلم را به رقصی غم
آلود در آورده است.
هوا برای تنفسم کافی نیست.
خدا در هوایم نیست،شاید هم من در هوای خدا نیستم،"نمیدانم"
اما ای عشق جاودانه ی من: خواستارم بدانی هدفی که در آستانِ تیغ گاهِ رسیدن و
نرسیدنش مانده ام،هیچ گاه آستان حضرت حق را جایگاه نیست .
خواستارم بدانی در قعر اقیانوسم به سر میبرم و چشمانم سوسون به ریسمان الهی چنگ
میزند،
اما چنگ من نفوذی درطناب ندارد.
خواستارم بدانی شرم حضور در بارگاه خداوندی ات دارم
به هوای حوالی ات راضی ام.
مرا مدد رسان ای مُمدِّ حیات .(الهی آمین)
#آنی
#دلساخته_های_آنی
http://delsakhteani.blog.ir
به همراه دوستش سوار اسنپ شدند و از درسهایشان صحبت میکردند
مسیر تقریبا چهل دقیقه ای طول میکشید و دیگر چیزی به مقصد نمانده بود،راننده مرد
جوانی بود
**************
ناگهان:
+ببخشید خانوم ،شما امسال کنکور دادید؟
- بله
+ببخشید ،ریاضی یا تجربی؟
- ریاضی
+ حالا هدفتون چی هست تو انتخاب رشته؟؟
- دبیری (عشق به رشته اش در چشمانش موج میزد)
+ هعی، ما دانش آموز زرنگا رفتیم ریاضی خوندیم ،با درس عالی ،مهندس شدیم و الآن راننده اسنپم . اشتباه کردید ، حداقل کنکور تجربی میدادید ، دوستم پرستاره الآن داره ماهی 5 تومن حقوق میگیره و یه دبیر یکو هشتصد ، و .
**************
پدرش معلم بود ، از آنهایی که تقدیر نامه هایش جمع نمیشد،اما خوب کم کم سوی توان
از بازوی پدرش خارج میشد،خوب دیگر صبح مدرسه و از ظهر تا یک بامداد تاکسی تلفنی چیزی
جز سیر صعودی فرسودگی نبود.در این میان به یاد دیالوگی ماندگار از دبیر فارسی اش
افتاد که در بلبشوی اعتراضات فرهنگیان به زبان آورد:(معلمی عشق است،معلم که به
حقوقش اعتراض نمیکند) ، و همه این ماجرا ها همانا و تکمیل جورچینی در جعبه ی
جادوییِ سرش همانا:
پدر مگر عاشق فرزندش نیست؟؟
معلمی مگر عشق نیست؟؟
آه ای خاک من که پدر در دوراهیه عشق است
آه ای وطن که نای توضیحی سر کلاس برا دانش آموزان نمیماند
آه ای وطن که استعداد دیرینه ی ریاضی را سر میبرند
آه ای وطن که مبنای عشق پول شده است ، یا مبنای پول
عشق،نمیدانم
آه ای وطن که زبان منی که هیچ گاه به ذره ای از آوای خنجر هایی که بر قلب استعدادها زدند باز
نمیشد را گشودند
آه ای وطن . ،حتی نایی برای اعتراض نمانده .
اما من همچنان تحمل میکنم طلوع های دلگیری که یادآور استمرار تباهی هاست
که شاید پایان شب سیاه ما سپید باشد.
*اگر امشب این روایت روزم را به جوهر قلم روان نمیساختم شبم تار میشد*
دلمان میگیرد،از چهاردیواری،از قفس های خویش و غیر ساخته
پا به قدم میگذاریم ، در خیابان های
شهر ،بو های متفاوتی از خانه ها به مشام میرسد:
اولی بوی مرگ آرزو
دومی بوی مرگ استعداد
سومی بوی مرگ عشق
چهارمی بوی مرگ دل
پنجمی بوی مرگ روح
ششمی بوی مرگ تن
یارب مباد آنروزی خویشی پیش از خویشتنش جان سپارد
که دلی پیش از تن به خاک سپارد
#آنی
#به_سفاش_یک_دوست
دریافت
مدت زمان: 58 ثانیه
خفته ها ! زنگ چیز خوبی نیست
شیشه ها ! سنگ چیز خوبی نیست
وصله ها را به من بچسبانید
به شما انگ چیز خوبی نیست
های ! عاشق نشو نمی دانی
که دل تنگ چیز خوبی نیست
کری از پیش یک سه تار گذشت
گفت : آهنگ چیز خوبی نیست
گفته بودی شهید یعنی چه
پسرم ! جنگ چیز خوبی نیست
دکتر اللهیاری
کتاب عقاب قله پوشان
قلم ها مویه سر میدهند.
من میدانم احوال دلها پریشان است
من میدانم بنزین گران است
من میدانم نان های خشک را خیس میکنند و میل میفرمایند
من میدانم گوجه کیلویی ۱۹ هزارتومان به فروش میرسد
من میدانم از لرزه ی سرما و ضعف به رعشه می افتند
من میدانم ناامنی جنسی و جسمی و روحی بیداد میکند
من میدانم به ظاهر روشنفکران سیر شدن شکم های تهی را منحصر کردن انسان به بعد مادی میدانند و نه شکم سیری خود را
من میدانم خویش ها بیش از پیش از خویش تنفر دارند
من میدانم کینه تنفر و سرکوب تا خره خره انسان هارا پر کرده است
من میدانم از دنیا لجنزاری بیش نمانده
من میدانم .
کاش من اینچنان نمیدانستم.
کاش من اینچنین نمیدیدم
چرا که آنهایی که بینش بر چشمانشان اامیست تماما نابینا گشته اند
با نگاه و گردن خمِ شرمگینِ پدرها ومادر ها با من شوخی نکنید که ریتم دوتا یکیه قلبم میایستد.
+بسی بی حوصله و بی ادبیات و املا .عذر بنده را پذیرا باشید که پوچ و بی نفس شده ایم.
چشم هایم کمی یاری نمیکردند ، به گمانم باید عینکم را تعویض مینمودم .
به مقصد چشم پزشکی اسنپ گرفتم آدرس چشم پزشکی را به خوبی بلد بودم به اتوموبیل ۱۰ دقیقه ای بیش نبود
درب اتوموبیل را باز کردم و نشستم
راننده مرد جوانی بود با چشمانی که حس خوبی به آدم نمیداد
راننده:چشم پزشکی میری؟چشات ضعیفه؟
من: بله
راننده:میخوای عینک بگیری؟
من:بله
راننده: به دنبال دوا درمون نری ان شاءالله
من: ممنون
دلهره به جانم افتاده بود . راننده مدام خیابان های سر راست و پر رفت و آمد را میپیچید و به فرعی میرفت و برای خودش حرف میزد .من نقشه موبایلش را میدیدم که چگونه از آن منحرف میشود . مدام سخن های ترس آور میزد و چشمانش را از روی آیینه بر نمیداشت
راننده: صورتت پهنه عینک پهن بگیر به صورتت خوشگلتره . باریک نگیری بهت نمیاد
ماشاءالله دختر خوبی هستی
من فقط میخواستم این مسیر پایان یابد. پاسخی نمیدادم ناگهان با صدای بلندی غیر ارادیگفتم:آقا چرا مسیرای اصلی رو ول میکنید فرعی مییرید از همین پل برید اونور پل هست چشم پزشکی . اما بازهم فرعی میرفت تا با چند بار تذکرم بعد از ۳۰ دقیقه به مقصد رسیدم
پول را در ماشین انداختم و دوان دوان از پله های چشم پزشکی بالا رفتم . حالی نداشتم چشمانم سیاهی میرفت . به چشم پزشک رفتم و ویزیت را پرداخت کردم و چشمانم تغییر شماره نداده بود. اما از فریم عینک خسته بودم و آنرا تعویض نمودم . همچنان آن چشمان هیز پرده ذهنم را ترک نمیگفت . آن چشمان لحظه ای آیینه ماشین را ترک نمیکرد . حالم بد بود . عینک جدید هم درمانی نبود . به خوابگاه بازگشتم . موبایلم را باز کردم و دیدم شماره ای قدیمی . یک مزاحم ۴ ساله باز پیدایش شده.روی سیمکارتی جدید ، من برای مزاحمتی که هیچ نقشی در آن نداشته ام کم جور نکشیده ام
خلاصه ی روز یک دختر پاک و مظلوم
کمی خوب باشید . تا حال ما خوب باشد . من هنوز آن چشم های ترسناک از ذهنم کنار نمیرود.
اگر میخواهید بهانه ی ظاهر خویش را بیاورید به خدمتتان عرض کنم که پوشش چادر کاملی داشتم بدون تاری مو و قلمی سرخاب سفیداب
این متن هم بسی متفاوت از مطالب وب بود .میدانم
#آنی
مرگِ دل باور شد آنگاه که
دید پایت را جدا
دید دستت را جدا
با نگینی که عقیق
عاشقی میکرد در آن
مرگِ دل باور شد آنگاه که
قلب تو سوخت در آن آتشِ عشقبازیِ تو
تو سیاه پوش شدی
ما سیاه پوش شدیم
مرگ دل باور شد آنگاه که
شهیدان سفید پوش میشوند
که تو خاکستر را بر تن کردی
اما لاله ای میزند جوانه ،از میان خاکستر قلب تو
که بیان میدارد؛ انتقامت را خواهیم گرفت.
#دلساخته_های_آنی
#آنی
مرگِ دل باور شد آنگاه که
دید پایت را جدا
دید دستت را جدا
با نگینی که عقیق
عاشقی میکرد در آن
مرگِ دل باور شد آنگاه که
قلب تو سوخت در آن آتشِ عشقبازیِ تو
که سفید پوشیدند جان به کَفانِ رَهِ عشق
که تو اما کردی دوده به تن
مرگِ دل باور شد آنگاه که
تو سیه پوش شدی
ما سیه پوش شدیم
اما لاله ای میزند جوانه ،از میان خاکستر قلب تو
که بیان میدارد؛ انتقامت را خواهیم گرفت.
#دلساخته_های_آنی
#آنی
ناگهان یک نگاه یک تلنگر یک نفس.
تو را میبرد به تمام زجه هایی که زدی
تمام زجر هایی که کشیدی
و روحی که بشدت کتک خورد و سر بریده شد
هیچگاه گذشته نمیگذررد .
گذشته همیشه باقی خواهد ماند . :)
و همین حال خرابی که گذشته ی فرداست. :)
#دلساخته_های_آنی
#دلساخته_های_آنی
مشتاقُ الیه
moshtaghemoshtagh.blog.ir
#آنی
#دلساخته_های_آنی
پ ن : بعد از یکسال و اندی برگشم به خونهم، بلاگو میگم
درباره این سایت