برای یکی دوستان به دنبال فایل های قدیمی در پیام های ذخیره شده ی تلگرام میگشتم که چشمم به متنی از ۲ سال پیش خورد و داستانش را برایتان میگویم؛ ۲۷ آبان سال ۱۳۹۷

روزی از منزل پدربزرگ به سمت خانه باز میگشتیم در اتوموبیل بودیم که همانند فیلم های سینمایی ترسناک آمریکایی طوفان و رعد و برق و بارن و شب و . همه دست به دست هم دادند ، من save message تلگرام را باز کردم و اینچنین نوشتم :

و اینک آسمان اوج میگیرد و درختان را به رقص می آورد
امشب همه ی آسمان و زمین تصمیم به آشکار سازی بینهایتِ هنرشان را دارند
آسمان بر زمین می غرد و زمین بر آسمان میلرزد، زورآزمایی ای شگفت آور که هیچ کدام در برابر دیگری کم نمی آورد
و ما تماشاچیانِ جدالِ عشق و بعضی هامان هم خوف زده از آشتیِ جنگجویانه ی زمین و آسمان
و ناگهان آسمانِ شب در کسری از ثانیه روز را نمایان میشود
از کرانِ افلاک
از چنین قدرت نمایی اش
از این همه همهمه ی عشق بغضی عشقالود گلویم را میفشارد
خدای من
ای عشق بی پایان و بینهایت
شاید در دیدگاه بعضی هامان دیوانه بنظر آیم
اما ای معشوقه ی من
من دیوانه وار دوست دارمت
کافیست
کمی کمتر عشق بورز
و من
خیلی خوشحالم که خدا دارم
خیلی خوشحالم که تو اساس و بنیانی
بیشتر از این نمیگویم چرا که تو در کلمات نمیگنجی

+چقدر حس میکنم در این متن آرامش نهفته است. :)

+بالغ بر ۲ ، ۳ دفتری متن گمگشته داشتم نمیدانم چرا هیچ برایم مهم نبوده و الآن ندارمشان ، اینهم اتفاقی بجا ماند و به چشمم خورد

#آنی #دلساخته_های_آنی


مشخصات

آخرین جستجو ها